رئوف آذري در تمام سال هاي زندگي ام،همواره شاهد هنرنمايي اختاپوس «عادت» بوده‌ام وتغيير وضعيت شکل طبيعت پيراموني و رفتار اطرافيان را بيشتر از آنکه منشأ دروني داشته باشد، بيروني و منبعث از «عادت واره‌اي عمومي يافته‌ام که نام «اختاپوس عادت» برآن نهاده‌ام ... بسيار تجربه کرده‌ام کوره راه‌هايي، از سر اجبار به «عادت» شاهراه بودن وا داشته شده‌اند و شاهراه‌هايي مسير کوه پيموده و سر به صخره زده و متوقف شده‌اند! درياچه‌هايي که در آن پايين دست‌ها، شوره‌زار شدن «عادت»شان شده و جنگل‌هايي که در بالادست ويلا شدن و خيلي خوش بينانه تاکستان شدن «عادت»شان شده است! چشمه‌اي عظيم باخوش خيالي خوش خيالي، دهنش بتن‌ريزي شده و به «در خود جوشيدن»، «عادت» مي‌کند ولي شورابه‌اي، آن پايين دست، «عادت» مي‌کند، خود را درياچه‌اي بزرگ نام نهد، چرا که ميلياردها سرمايه اين مملکت به پايش قرباني شده است! در رفتار انساني نيز بسيار ديده‌ام که آن شيرزن روستايي، خزيدن در پوست روباهي «عادت»ش شده و عقلمندي، قباي ديوانه‌اي اختيار کرده است! عاشقي، پاشيدن تخم نفرت «عادت»ش شده است و آن مهربان، نشر بذر عداوت! اختاپوس «عادت» را در همه جا مي‌توان مشاهده کرد؛ به ويژه در رفتار شهرنشينان اين کشور شهر، از جمله: *عزيزي از مسير«فرعي» قصد ورود به مسير«اصلي» دارد... آن قدر جلو و عقب مي‌کند و کسي مجالش نمي‌دهد که از اين بعد «عادت» مي‌کند، هر وقت از «فرعي» قصد ورود به «اصلي» داشت، چشمانش را ببندد و ديوانه‌وار پاي روي پدال گاز بفشارد و بدون توجه به چپ و راست به يکباره وارد «اصلي» شود و «فرعي» را پشت سربگذارد! * بزرگواري در صف عابر بانک به حرمت حريم خصوصي نفر جلويي، چنان دور ايستاده است که هرکه از راه مي‌رسد بدون توجه به نوبت ايشان، چفت چفت مي‌چسبد به نفر جلوي عابر بانک و در اندک زماني، چنان نفرات پشت سرهم زنجير مي‌شوند که باز کردن حلقه اين زنجير در هم تنيده براي آن شهروند حافظ حريم شخصي،غير ممکن مي‌کند و چندها دقيقه انتظار وي بي‌ثمر مي‌ماند که هيچ... خود نيز ثمر انتظارش در هاله‌اي از ابهام و افسوس مي‌ماند و ناچار وي نيز مي‌آموزد که بايد در همان حضور دقايق ابتدايي‌اش چنان زنجير را حلقه زند که امکان ايجاد فاصله‌اي نباشد و در نهايت «عادت» کند به عادات عموم مردم تا انتظارش ثمر دهد! *عزيز صنعت‌کار، مغازه‌دار و يا فروشنده‌اي چنان رعايت حال وجدان مي‌کند که فاکتور خريدش را درصدي ثابت و حداقلي اضافه مي‌کند و جهت عرضه به مشتري ارايه مي‌دهد، ولي مشتري از راه رسيده چنان «عادت» کرده است «چانه» بزند که آن بيدار وجدان را تا پاي جان مي‌برد و فاکتور خريد و فاکتور فروشش را همسنگ مي‌گرداند که اين بار آن عزيز نيز ياد مي‌گيرد، وجدانش را به مرخصي بفرستد يا به زور خواب کند تا ديگر شرمنده فرزند و عيال و تجارتش نشود! و به اجبار «عادت» مي‌کند که از همان ابتدا، چنان فاکتور خريد و فاکتور فروشش را فاصله بيندازد که چانه‌زني‌هاي خريدار، تا لب چاهش کشاند و در چاه نيندازد! * کارمندي سر کارش آن قدر احترام ارباب رجوع نگه مي‌دارد و خوب کار مي‌کند ولي هربار کارمند نمونه دستگاه‌اش آني است که هيچ کار نمي‌کند جز يک کار و آن، «عادت» به عادتي است که اسلافش بدان عادت کرده بودند... او نيز در نهايت عادت مي‌کند بدان «عادت» و بعد از مدتي «نمونه» اعلام مي‌شود و آن «عادت»،عادت هميشگي‌اش مي‌شود! *بزرگي چنان براي زيست محيطش دل مي‌سوزاند که «مادر براي فرزند دلبند»! اما هربار که بند دلش را ورانداز مي‌کند، چنان بندي بر دلش انداخته‌اند که جز با دهان نتوان گشود و وقتي هم دندان برآن مي‌نهد، بند باز نمي‌شود که هيچ، بلکه دندانش نيز قرباني مي‌شود... دندان 1 تا 32 همه را قرباني مي‌کند اما بند دل زيست محيطش همچنان با گره کورش دست به گريبان است وشايد به ناچار روزي او هم عادت کند به عادت بند گذاشتن و خود را ببندد به امروز و از امروز، عادت در روز بودن و براي خود بودن را برکشد و تا آن ناکجاآباد عادت پيش رود! فردا روزي که اوبيش از همه «عادت» کرده بود که اشک جنگل و زيست محيط درآورد و به اين «عادت»ش نيز بنازد! گناه کيست؟ *عزيزي براساس روش و منهج آکادميکي فراگرفته، يادگرفته است جز در تخصص خويش نظر ندهد و سخني نگويد و پاسخي ندهد... ولي آن چنان از طرف فاميل و نزديکان تحت فشار قرار مي‌گيرد که تنها ميرزاي ما تويي و تو نيز بايد حلال تحليل‌مان شوي که وي نيز «عادت» مي‌کند به از هر دري سخن گفتن و نظر دادن و نپخته ابراز کردن و اين عادت وي را پيش مي‌برد و از تخصص اصلي‌اش دورش مي‌کند و بي‌تخصص تحليل کردن، پاي ثابت «عادت» روزانه‌اش مي‌شود! *سياست ورزاني که با وجود حضور بر کرسي سياست، اخلاق را فراموش نکرده‌اند و وجدان‌شان همواره بيدار بوده است اما آن قدر در برابر هجمه‌هاي غيرمنصفانه تحت فشار قرار گرفته‌اند که رداي اخلاق و بيدار وجداني را برکنده‌اند و سياست به معناي دروغ ورزي و روباه صفتي، «عادت»شان شده و خود نيز در عمق چنين گرايشي گرفتار آمده و راه فراري از آن نيافته‌اند! *قاضي يا وکيلي که همواره بر صراط مستقيم بوده ولي آن قدر در برابر هجمه پيشنهادات دهان آب کن و کارچاق کن قرار گرفته که بعد از سال‌ها در وادي ارتشاء وارد شده و چنان «عادت» کرده به رشوه‌گيري و رشوه‌خواهي و کارچاق کني که حالا چندها نفر فقط ازکار هماهنگي و واسطه‌اي وي کسب روزي مي‌کنند! اين‌ها و ده‌ها نمونه ديگر نيز مي‌توان شاهد آورد که يادآوري کرد به مردمان جهانشهر تا که دريابند چگونه در چنبره «اختاپوس عادت» گرفتارند و شايد خود نمي‌دانند! اما آنچه که بيش از همه مطمع نظر يادداشت سطور فوق بوده، اين است که تأكيدي صورت گيرد روي فضاي ذهني، روحي و رواني مردمان در کل و کودکان به ويژه در عصر حاضر. بزرگان خانواده و آن طرف معتمدان و ريش سفيدان فاميل چنان در فضاي سنگين رسانه‌اي و شبکه‌هاي اجتماعي، «عادت» داده شده‌اند به گوش سپردن و رصد کردن اخبار روز، که جغرافياي ذهني آنان فقط و فقط حول وقايع و اتفاقات روز و آن هم از زبان رسانه‌اي که شايد قلب و دگرگوني ماجرا نيز عادتش شده باشد، دور مي‌زند و از هرگونه هم صحبتي با اعضاي خانواده باز داشته شده‌اند و آنگاه که با وجه جسمي نيز بر مي‌گردند، روح‌شان نيست و اگر هم باشد باز نقل آن تراوشات فکري گردانندگان رسانه‌ها که چيزي جز اعصاب خراشي و زخم دل در بطن خود ندارند!، «عادت»شان است! وچنين است که فضاي سنگين و يک وجهي خشونت‌زا و استرس آفرين رسانه‌ها، کودکي را از کودکان گرفته و بزرگان را از مقام همنشيني همدل و رؤيايي تا محللي سياه دل تغيير نقش مي‌دهد و همه و همه را زير چتر بدنگار خود مي‌کشاند و چنين مي‌شود که شده است... همگي تهي از احساس مهرورزي و نوع دوستي ... و اين چه بد روزگاري است که همه «عادت»کرده‌ايم به «عادت» خلق شده کارگردانان بد طينت و داعش مسلک برخي رسانه‌هاي مکتوب يا ديجيتالي روزگار. آيا راه فراري از اين «اختاپوس عادت زا» هست؟!نقش سازمان‌ها و وزارت‌ها و نهادهاي دولتي مرتبط با اصلاح عادت‌هاي رفتاري شهروندان چيست و تا چه اندازه در پي گرفتن رسالت کاري خود موفق عمل کرده‌اند؟سازمان‌هاي مردم نهاد وظايف‌شان چيست و رسالت کاري‌شان را چگونه بايد باز تعريف کرد؟ نقش خود شهروندان در مواجهه با «اختاپوس عادت» چيست و چگونه مي‌توان اين سطح نقش آگاهي را مورد واکاوي و تجديدنظر قرار داد؟ و سوالات بسياري که هريک ده‌ها پژوهش کاربردي مي‌طلبد تا به راهکاري اجرايي واصلاحي منتهي شود... . فعال مدني و مدرس مفاهيم شهروندي